سرطان پستان از دیرباز مورد توجه جراحان قرار گرفته است. پاپیروس جراحی smith (پیش از میلاد۲۵۰۰-۳۰۰۰) نخستین سند شناخته شده ای است که به سرطان پستان اشاره میکند که در مورد سرطان پستان یک مرد است، اما بسیاری از ویژگی های بالینی رایج سرطان پستان را توضیح میدهد.
در این گزارش نویسنده نتیجه گرفته که 《هیچ درمانی وجود ندارد》.
تا قرن اول شواهد تاریخی کمی در مورد سرطان پستان وجود داشت.
سلسوس در De Medicina در مورد ارزش جراحی سرطان پستان زودرس و اولیه گفته《هیچ یک از این ضایعات به جز مراحل اولیه سرطان نباید برداشته شوند و بقیه ضایعات توسط هر روش درمانی دیگری تحریک میشوند. با شدت یافتن جراحی ها، رشد آنها شدیدتر و بیشتر میشود》.
در قرن دوم، جالینوس مشاهدات کلاسیک بالینی خود را اینگونه توصیف کرده. 《ما اغلب در پستان تومورهایی را دقیقا شبیه خرچنگ دیده ایم. همانطوری که پاهای خرچنگ در هر دو طرف بدنش قرار دارد، رگه هایی با رشد غیر طبیعی از توده به سمت خارج میروند و به شکل پاهای خرچنگ در می آیند. ما اغلب این بیماری را در مراحل اولیه درمان کرده ایم، اما هنگامی که به اندازه های بزرگ رسید، هیچ کس آن را درمان نکرده است. ما در تمام جراحی ها تلاش میکنیم اکسیزیون تومور در دایره ای با حاشیه ای از بافت سالم انجام شود》.
در سیستم طب جالینوسی، سرطان به صورت افزایش بیش از حد صفرای سیاه توصیف شده است و اکسیزیون موضعی ضایعه نمی تواند درمانی برای عدم تعادل سیستمیک باشد.
تئوری های جالینوس تا رنسانس، طب را تحت سلطه داشت.
رنسانس و جنگهای قرن ۱۶ و ۱۷ موجب درک بهتر آناتومی و پیشرفت در جراحی شد ولی فرضیه جدیدی درباره سرطان ارائه نشد و با شروع به کارگیری روش مورگاگنی، رزکسیون های جراحی بیشتر انجام شد، از جمله برخی از تلاشهای اولیه در ماستکتومی و دیسکسیون آگزیلاری.
عصر آگاهی در قرون ۱۷ تا ۱۹ در دنیای پزشکی منجر به کنار گذاشتن پاتولوژی هومرال جالینوس توسط LeDran و رو آوردن به پاتولوژی سلولی ویرشو شد.
در قرن ۱۹، مور، از بیمارستان Middlesex لندن بر رزکسیون کامل پستان در سرطان پستان تاکید داشت و اظهار داشت که تمام گره های لنفاوی قابل لمس آگزیلا نیز باید برداشته شوند.
در سال ۱۸۹۴، هالستد و Meyer جراحی های خود را برای درمان سرطان پستان گزارش کردند و با نشان دادن برتری های کنترل موضعی منطقه ای پس از رزکسیون رادیکال، ماستکتومی رادیکال را به عنوان هنر درمانی آن دوران معرفی کردند.
در سال ۱۹۴۸، Patey و Dyson از بیمارستان Middlesex لندن، از ماستکتومی رادیکال تعدیل شده که در آن عضله پکتورالیس ماژور حفظ میشد، حمایت کردند.
در دهه ۱۹۷۰، ماستکتومی هالستد به ماستکتومی رادیکال تعدیل شده به عنوان جراحی متداول توسط جراحان آمریکایی در درمان سرطان پستان تغییر یافت.
سپس پرتودرمانی وارد درمان سرطان پیشرفته شد و تاثیر آن در بهبود کنترل موضعی منطقه ای نشان داده شد.
پیشرفت قابل توجه بعدی در درمان جراحی سرطان پستان، جراحی محافظه کارانه پستان بود.
برنارد فیشر 《نظریه جایگزین》 را مطرح کرده است که سرطان پستان یک بیماری سیستمیک بوده و سلولهای تومورال هم به خون و هم به غدد لنفاوی دسترسی دارند و غدد لنفاوی منطقه ای نشانه بیماری سیستمیک هستند و نه یک سد برای جلوگیری از انتشار بیماری.
در دهه ۱۹۷۰، مطالعات روی ارزش شیمی درمانی پس از عمل جراحی شروع شد.
همچنین مشخص شد که هورمون درمانی با تاموکسیفن فقط روی افراد استروژن رستور مثبت موثر است و تاموکسیفن میتواند به میزان ۳۰٪ از مرگ و میر سرطان پستان بکاهد.
در دهه ۱۹۸۰ روش ایمونوهیستوشیمی امکان تعیین بیان تومور مارکرهای خاص را فراهم ساخت (در نتیجه دیدگاه اینکه سرطان پستان یک بیماری یکنواخت است، تغییر کرد).
امروزه سرطان پستان بر اساس زیر گروههای مولکولی تقسیم بندی میشوند و این تقسیم بندی برای تعیین خطر و تصمیم گیری برای درمانهای موضعی، منطقه ای و سیستمیک مورد استفاده قرار میگیرد.
پیشرفت قابل توجه در ادغام جراحی، پرتودرمانی، شیمی درمانی و هورمون درمانی منجر به کنترل بیماری شده و باعث بهبود بقا و بهبود کیفیت زندگی بیمارانی که سرطان پستان آنها درمان شده است، میشود.